Text copied!
CopyCompare
ترجمه قدیم - یوحنا - یوحنا 11

یوحنا 11:6-40

Help us?
Click on verse(s) to share them!
6پس چون شنید که بیمار است در جایی که بود دو روز توقف نمود.
7و بعد از آن به شاگردان خود گفت: «باز به یهودیه برویم.»
8شاگردان او راگفتند: «ای معلم، الان یهودیان می‌خواستند تو راسنگسار کنند؛ و آیا باز می‌خواهی بدانجابروی؟»
9عیسی جواب داد: «آیا ساعتهای روزدوازده نیست؟ اگر کسی در روز راه رود لغزش نمی خورد زیرا که نور این جهان را می‌بیند.
10ولیکن اگر کسی در شب راه رود لغزش خورد زیراکه نور در او نیست.»
11این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: «دوست ما ایلعازر در خواب است. اما می‌روم تا او را بیدار کنم.»
12شاگردان اوگفتند: «ای آقا اگر خوابیده است، شفا خواهدیافت.»
13اما عیسی درباره موت او سخن گفت وایشان گمان بردند که از آرامی خواب می‌گوید.
14آنگاه عیسی علانیه بدیشان گفت: «ایلعازرمرده است.
15و برای شما خشنود هستم که درآنجا نبودم تا ایمان آرید ولکن نزد او برویم.»
16پس توما که به‌معنی توام باشد به همشاگردان خود گفت: «ما نیز برویم تا با او بمیریم.»
17پس چون عیسی آمد، یافت که چهار روزاست در قبر می‌باشد.
18و بیت عنیا نزدیک اورشلیم بود، قریب به پانزده تیر پرتاب.
19وبسیاری از یهود نزد مرتا و مریم آمده بودند تابجهت برادرشان، ایشان را تسلی دهند.
20وچون مرتا شنید که عیسی می‌آید، او را استقبال کرد. لیکن مریم در خانه نشسته ماند.
21پس مرتابه عیسی گفت: «ای آقا اگر در اینجا می‌بودی، برادر من نمی مرد.
22ولیکن الان نیز می‌دانم که هرچه از خدا طلب کنی، خدا آن را به تو خواهد داد.
23عیسی بدو گفت: «برادر تو خواهد برخاست.»
24مرتا به وی گفت: «می‌دانم که در قیامت روزبازپسین خواهد برخاست.»
25عیسی بدو گفت: «من قیامت و حیات هستم. هر‌که به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد.
26و هر‌که زنده بود و به من ایمان آورد، تا به ابد نخواهد مرد. آیااین را باور می‌کنی؟»
27او گفت: «بلی‌ای آقا، من ایمان دارم که تویی مسیح پسر خدا که در جهان آینده است.»
28و چون این را گفت، رفت و خواهر خودمریم را در پنهانی خوانده، گفت: «استاد آمده است و تو را می‌خواند.»
29او چون این را بشنید، بزودی برخاسته، نزد او آمد.
30و عیسی هنوزوارد ده نشده بود، بلکه در جایی بود که مرتا او راملاقات کرد.
31و یهودیانی که در خانه با او بودندو او را تسلی می‌دادند، چون دیدند که مریم برخاسته، به تعجیل بیرون می‌رود، از عقب اوآمده، گفتند: «به‌سر قبر می‌رود تا در آنجا گریه کند.»
32و مریم چون به‌جایی که عیسی بودرسید، او را دیده، بر قدمهای او افتاد و بدو گفت: «ای آقا اگر در اینجا می‌بودی، برادر من نمی مرد.»
33عیسی چون او را گریان دید و یهودیان را هم که با او آمده بودند گریان یافت، در روح خودبشدت مکدر شده، مضطرب گشت.
34و گفت: «او را کجا گذارده‌اید؟» به او گفتند: «ای آقا بیا وببین.»
35عیسی بگریست.
36آنگاه یهودیان گفتند: «بنگرید چقدر او را دوست می‌داشت!»
37بعضی از ایشان گفتند: «آیا این شخص که چشمان کور را باز کرد، نتوانست امر کند که این مرد نیز نمیرد؟»
38پس عیسی باز بشدت در خود مکدر شده، نزد قبر‌آمد و آن غاره‌ای بود، سنگی بر سرش گذارده.
39عیسی گفت: «سنگ را بردارید.» مرتاخواهر میت بدو گفت: «ای آقا الان متعفن شده، زیرا که چهار روز گذشته است.»
40عیسی به وی گفت: «آیا به تو نگفتم اگر ایمان بیاوری، جلال خدا را خواهی دید؟»

Read یوحنا 11یوحنا 11
Compare یوحنا 11:6-40یوحنا 11:6-40