Text copied!
CopyCompare
ترجمه قدیم - یوحنا

یوحنا 10

Help us?
Click on verse(s) to share them!
1«آمین آمین به شما می‌گویم هر‌که از دربه آغل گوسفند داخل نشود، بلکه از راه دیگر بالا رود، او دزد و راهزن است.
2و اما آنکه از در داخل شود، شبان گوسفندان است.
3دربان بجهت او می‌گشاید و گوسفندان آواز او رامی شنوند و گوسفندان خود را نام بنام می‌خواند وایشان را بیرون می‌برد.
4و وقتی که گوسفندان خود را بیرون برد، پیش روی ایشان می‌خرامد وگوسفندان از عقب او می‌روند، زیرا که آواز او رامی شناسند.
5لیکن غریب را متابعت نمی کنند، بلکه از او می‌گریزند زیرا که آواز غریبان رانمی شناسند.»
6و این مثل را عیسی برای ایشان آورد، اماایشان نفهمیدند که چه چیز بدیشان می‌گوید.
7آنگاه عیسی بدیشان باز‌گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم که من در گوسفندان هستم.
8جمیع کسانی که پیش از من آمدند، دزد و راهزن هستند، لیکن گوسفندان سخن ایشان را نشنیدند.
9من درهستم هر‌که از من داخل گردد نجات یابد و بیرون و درون خرامد و علوفه یابد.
10دزد نمی آید مگرآنکه بدزدد و بکشد و هلاک کند. من آمدم تاایشان حیات یابند و آن را زیادتر حاصل کنند.
11«من شبان نیکو هستم. شبان نیکو جان خودرا در راه گوسفندان می‌نهد.
12اما مزدوری که شبان نیست و گوسفندان از آن او نمی باشند، چون بیند که گرگ می‌آید، گوسفندان را گذاشته، فرار می‌کند و گرگ گوسفندان را می‌گیرد وپراکنده می‌سازد.
13مزدور می‌گریزد چونکه مزدور است و به فکر گوسفندان نیست.
14من شبان نیکو هستم و خاصان خود را می‌شناسم وخاصان من مرا می‌شناسند.
15چنانکه پدر مرامی شناسد و من پدر را می‌شناسم و جان خود رادر راه گوسفندان می‌نهم.
16و مرا گوسفندان دیگر هست که از این آغل نیستند. باید آنها را نیزبیاورم و آواز مرا خواهند شنید و یک گله و یک شبان خواهند شد.
17و از این سبب پدر مرادوست می‌دارد که من جان خود را می‌نهم تا آن راباز گیرم.
18کسی آن را از من نمی گیرد، بلکه من خود آن را می‌نهم. قدرت دارم که آن را بنهم وقدرت دارم آن را باز گیرم. این حکم را از پدرخود یافتم.»

19باز به‌سبب این کلام، در میان یهودیان اختلاف افتاد.
20بسیاری از ایشان گفتند که «دیودارد و دیوانه است. برای چه بدو گوش می‌دهید؟»
21دیگران گفتند که «این سخنان دیوانه نیست. آیا دیو می‌تواند چشم کوران را بازکند؟»
22پس در اورشلیم، عید تجدید شد و زمستان بود.
23و عیسی در هیکل، در رواق سلیمان می‌خرامید.
24پس یهودیان دور او را گرفته، بدوگفتند: «تا کی ما را متردد داری؟ اگر تو مسیح هستی، آشکارا به ما بگو.
25عیسی بدیشان جواب داد: «من به شما گفتم و ایمان نیاوردید. اعمالی را که به اسم پدر خود به‌جا می‌آورم، آنهابرای من شهادت می‌دهد.
26لیکن شما ایمان نمی آورید زیرا از گوسفندان من نیستید، چنانکه به شما گفتم.
27گوسفندان من آواز مرا می‌شنوندو من آنها را می‌شناسم و مرا متابعت می‌کنند.
28ومن به آنها حیات جاودانی می‌دهم و تا به ابد هلاک نخواهند شد و هیچ‌کس آنها را از دست من نخواهد گرفت.
29پدری که به من داد از همه بزرگتر است و کسی نمی تواند از دست پدر من بگیرد.
30من و پدر یک هستیم.»
31آنگاه یهودیان باز سنگها برداشتند تا او راسنگسار کنند.
32عیسی بدیشان جواب داد: «ازجانب پدر خود بسیار کارهای نیک به شما نمودم. به‌سبب کدام‌یک از آنها مرا سنگسار می‌کنید؟»
33یهودیان در جواب گفتند: «به‌سبب عمل نیک، تو را سنگسار نمی کنیم، بلکه به‌سبب کفر، زیرا توانسان هستی و خود را خدا می‌خوانی.»
34عیسی در جواب ایشان گفت: «آیا در تورات شما نوشته نشده است که من گفتم شما خدایان هستید؟
35پس اگر آنانی را که کلام خدا بدیشان نازل شد، خدایان خواند و ممکن نیست که کتاب محو گردد،
36آیا کسی را که پدر تقدیس کرده، به جهان فرستاد، بدو می‌گویید کفر می‌گویی، از آن سبب که گفتم پسر خدا هستم؟

37اگر اعمال پدرخود را به‌جا نمی آورم، به من ایمان میاورید.
38ولکن چنانچه به‌جا می‌آورم، هرگاه به من ایمان نمی آورید، به اعمال ایمان آورید تا بدانید و یقین کنید که پدر در من است و من در او.»
39پس دیگرباره خواستند او را بگیرند، اما از دستهای ایشان بیرون رفت.
40و باز به آن طرف اردن، جایی که اول یحیی تعمید می‌داد، رفت و در آنجا توقف نمود.
41وبسیاری نزد او آمده، گفتند که یحیی هیچ معجزه ننمود و لکن هر‌چه یحیی درباره این شخص گفت راست است.
42پس بسیاری در آنجا به او ایمان آوردند.