11زیرا که تسلیمکننده خود را میدانست و از این جهت گفت: «همگی شما پاک نیستید.»
12و چون پایهای ایشان را شست، رخت خودرا گرفته، باز بنشست و بدیشان گفت: «آیافهمیدید آنچه به شما کردم؟
13شما مرا استاد وآقا میخوانید و خوب میگویید زیرا که چنین هستم.
14پس اگر من که آقا و معلم هستم، پایهای شما را شستم، بر شما نیز واجب است که پایهای یکدیگر را بشویید.
15زیرا به شما نمونهای دادم تا چنانکه من با شما کردم، شما نیز بکنید.
16آمین آمین به شما میگویم غلام بزرگتر از آقای خودنیست و نه رسول از فرستنده خود.
17هرگاه این را دانستید، خوشابحال شما اگر آن را به عمل آرید.
18درباره جمیع شما نمی گویم؛ من آنانی راکه برگزیدهام میشناسم، لیکن تا کتاب تمام شود”آنکه با من نان میخورد، پاشنه خود را بر من بلندکرده است.”
19الان قبل از وقوع به شما میگویم تا زمانی که واقع شود باور کنید که من هستم.
20آمین آمین به شما میگویم هرکه قبول کندکسی را که میفرستم، مرا قبول کرده؛ و آنکه مرا قبول کند، فرستنده مرا قبول کرده باشد.»
21چون عیسی این را گفت، در روح مضطرب گشت و شهادت داده، گفت: «آمین آمین به شمامی گویم که یکی از شما مرا تسلیم خواهد کرد.»
22پس شاگردان به یکدیگر نگاه میکردند وحیران میبودند که این را درباره که میگوید.
23ویکی از شاگردان او بود که به سینه عیسی تکیه میزد و عیسی او را محبت مینمود؛
24شمعون پطرس بدو اشاره کرد که بپرسد درباره که این راگفت.
25پس او در آغوش عیسی افتاده، بدوگفت: «خداوندا کدام است؟»
26عیسی جواب داد: «آن است که من لقمه را فرو برده، بدومی دهم.» پس لقمه را فرو برده، به یهودای اسخریوطی پسر شمعون داد.
27بعد از لقمه، شیطان در او داخل گشت. آنگاه عیسی وی راگفت، «آنچه میکنی، به زودی بکن.»
28اما این سخن را احدی از مجلسیان نفهمید که برای چه بدو گفت.
29زیرا که بعضی گمان بردند که چون خریطه نزد یهودا بود، عیسی وی را فرمود تامایحتاج عید را بخرد یا آنکه چیزی به فقرا بدهد.