Text copied!
CopyCompare
ترجمه قدیم - لوقا - لوقا 9

لوقا 9:16-37

Help us?
Click on verse(s) to share them!
16پس آن پنج نان و دوماهی را گرفته، به سوی آسمان نگریست و آنها رابرکت داده، پاره نمود و به شاگردان خود داد تاپیش مردم گذارند.
17پس همه خورده سیرشدند. و دوازده سبد پر از پاره های باقی‌مانده برداشتند.
18و هنگامی که او به تنهایی دعا می‌کرد وشاگردانش همراه او بودند، از ایشان پرسیده، گفت: «مردم مرا که می‌دانند؟»
19در جواب گفتند: «یحیی تعمید‌دهنده و بعضی الیاس ودیگران می‌گویند که یکی از انبیای پیشین برخاسته است.»
20بدیشان گفت: «شما مرا که می‌دانید؟» پطرس در جواب گفت: «مسیح خدا.»
21پس ایشان را قدغن بلیغ فرمود که هیچ‌کس را از این اطلاع مدهید.
22و گفت: «لازم است که پسر انسان زحمت بسیار بیند و از مشایخ وروسای کهنه و کاتبان رد شده کشته شود و روزسوم برخیزد.»
23پس به همه گفت: «اگر کسی بخواهد مراپیروی کند می‌باید نفس خود را انکار نموده، صلیب خود را هر روزه بردارد و مرا متابعت کند.
24زیرا هر‌که بخواهد جان خود را خلاصی دهدآن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد.
25زیراانسان را چه فایده دارد که تمام جهان را ببرد ونفس خود را بر باد دهد یا آن را زیان رساند.
26زیرا هر‌که از من و کلام من عار دارد پسر انسان نیز وقتی که در جلال خود و جلال پدر و ملائکه مقدسه آید از او عار خواهد داشت.
27لیکن هرآینه به شما می‌گویم که بعضی از حاضرین دراینجا هستند که تا ملکوت خدا را نبینند ذائقه موت را نخواهند چشید.»
28و از این کلام قریب به هشت روز گذشته بود که پطرس و یوحنا و یعقوب را برداشته برفراز کوهی برآمد تا دعا کند.
29و چون دعامی کرد هیات چهره او متبدل گشت و لباس اوسفید و درخشان شد.
30که ناگاه دو مرد یعنی موسی و الیاس با وی ملاقات کردند.
31و به هیات جلالی ظاهر شده درباره رحلت او که می‌بایست به زودی در اورشلیم واقع شود گفتگومی کردند.
32اما پطرس و رفقایش را خواب در ربود. پس بیدار شده جلال او و آن دو مرد را که با وی بودند، دیدند.
33و چون آن دو نفر از او جدامی شدند، پطرس به عیسی گفت که «ای استاد، بودن ما در اینجا خوب است. پس سه سایبان بسازیم یکی برای تو و یکی برای موسی ودیگری برای الیاس.» زیرا که نمی دانست چه می‌گفت.
34و این سخن هنوز بر زبانش می‌بود که ناگاه ابری پدیدار شده بر ایشان سایه افکند وچون داخل ابر می‌شدند، ترسان گردیدند.
35آنگاه صدایی از ابر برآمد که «این است پسرحبیب من، او را بشنوید.»
36و چون این آوازرسید عیسی را تنها یافتند و ایشان ساکت ماندندو از آنچه دیده بودند هیچ‌کس را در آن ایام خبرندادند.
37و در روز بعد چون ایشان از کوه به زیرآمدند، گروهی بسیار او را استقبال نمودند.

Read لوقا 9لوقا 9
Compare لوقا 9:16-37لوقا 9:16-37