3در جسد من بهسبب غضب تو صحتی نیست و در استخوانهایم بهسبب خطای خودم سلامتی نی.
4زیرا گناهانم از سرم گذشته است. مثل بارگران از طاقتم سنگین ترشده.
5جراحات من متعفن و مقروح شده است، بهسبب حماقت من.
6به خود میپیچم وبی نهایت منحنی شدهام. تمامی روز ماتمکنان تردد میکنم.
7زیرا کمر من از سوزش پر شده است و در جسد من صحتی نیست.
8من بیحس و بینهایت کوفته شدهام و از فغان دل خود نعره میزنم.
9ای خداوند تمامی آرزوی من در مد نظر تواست و ناله های من از تو مخفی نمی باشد.
10دل من میطپد و قوتم از من رفته است و نور چشمانم نیز با من نیست.
11دوستان و رفیقانم از بلای من برکنار میایستند و خویشان من دور ایستادهاند.
12آنانی که قصد جانم دارند دام میگسترند و بداندیشانم سخنان فتنه انگیز میگویند و تمام روزحیله را تفکر میکنند.
13و اما من مثل کر نمی شنوم. مانند گنگم که دهان خود را باز نکند.