5شنیدن عتاب حکیمان بهتر است از شنیدن سرود احمقان،
6زیرا خنده احمقان مثل صدای خارها در زیر دیگ است و این نیز بطالت است.
7به درستی که ظلم، مرد حکیم را جاهل میگرداند و رشوه، دل را فاسد میسازد.
8انتهای امر از ابتدایش بهتر است و دل حلیم از دل مغرور نیکوتر.
9در دل خود به زودی خشمناک مشو زیرا خشم در سینه احمقان مستقرمی شود.
10مگو چرا روزهای قدیم از این زمان بهتربود زیرا که در این خصوص از روی حکمت سوال نمی کنی.
11حکمت مثل میراث نیکو است بلکه به جهت بینندگان آفتاب نیکوتر.
12زیرا که حکمت ملجایی است و نقره ملجایی؛ اما فضیلت معرفت این است که حکمت صاحبانش را زندگی میبخشد.
13اعمال خدا را ملاحظه نما زیرا کیست که بتواند آنچه را که او کج ساخته است راست نماید؟
14در روز سعادتمندی شادمان باش و درروز شقاوت تامل نما زیرا خدا این را به ازاء آن قرار داد که انسان هیچچیز را که بعد از او خواهدشد دریافت نتواند کرد.
15این همه را در روزهای بطالت خود دیدم. مرد عادل هست که در عدالتش هلاک میشود و مرد شریر هست که در شرارتش عمر دراز دارد.
16پس گفتم به افراط عادل مباش و خود را زیاده حکیم مپندار مبادا خویشتن را هلاک کنی.
17و به افراط شریر مباش و احمق مشو مبادا پیش ازاجلت بمیری.
18نیکو است که به این متمسک شوی و از آن نیز دست خود را برنداری زیرا هرکه از خدا بترسد، از این هر دو بیرون خواهد آمد.
19حکمت مرد حکیم را توانایی میبخشدبیشتر از ده حاکم که در یک شهر باشند.
20زیرامرد عادلی در دنیا نیست که نیکویی ورزد و هیچ خطا ننماید.
21و نیز به همه سخنانی که گفته شود دل خودرا منه، مبادا بنده خود را که تو را لعنت میکندبشنوی.
22زیرا دلت میداند که تو نیز بسیار بارهادیگران را لعنت نمودهای.
23این همه را با حکمت آزمودم و گفتم به حکمت خواهم پرداخت اما آن از من دور بود.
24آنچه هست دور و بسیار عمیق است. پس کیست که آن را دریافت نماید؟
25پس برگشته دل خود را بر معرفت و بحث و طلب حکمت وعقل مشغول ساختم تا بدانم که شرارت حماقت است و حماقت دیوانگی است.
26و دریافتم که زنی که دلش دامها و تلهها است و دستهایش کمندها میباشد، چیز تلختر از موت است. هرکه مقبول خدا است، از وی رستگار خواهد شد اماخطاکار گرفتار وی خواهد گردید.