Text copied!
CopyCompare
ترجمه قدیم - مرقس - مرقس 9

مرقس 9:2-28

Help us?
Click on verse(s) to share them!
2و بعد از شش روز، عیسی پطرس و یعقوب و یوحنا را برداشته، ایشان را تنها بر فراز کوهی به خلوت برد و هیاتش در نظر ایشان متغیر گشت.
3و لباس او درخشان و چون برف بغایت سفید گردید، چنانکه هیچ گازری بر روی زمین نمی تواند چنان سفید نماید.
4و الیاس با موسی بر ایشان ظاهر شده، با عیسی گفتگو می‌کردند.
5پس پطرس ملتفت شده، به عیسی گفت: «ای استاد، بودن ما در اینجا نیکو است! پس سه سایبان می‌سازیم، یکی برای تو و دیگری برای موسی و سومی برای الیاس!»
6از آنرو که نمی دانست چه بگوید، چونکه هراسان بودند.
7ناگاه ابری بر ایشان سایه انداخت و آوازی از ابردر‌رسید که «این است پسر حبیب من، از اوبشنوید.»
8در ساعت گرداگرد خود نگریسته، جزعیسی تنها با خود هیچ‌کس را ندیدند.
9و چون از کوه به زیر می‌آمدند، ایشان راقدغن فرمود که تا پسر انسان از مردگان برنخیزد، از آنچه دیده‌اند کسی را خبر ندهند.
10و این سخن را در خاطر خود نگاه داشته، از یکدیگرسوال می‌کردند که برخاستن از مردگان چه باشد.
11پس از او استفسار کرده، گفتند: «چرا کاتبان می‌گویند که الیاس باید اول بیاید؟»
12او درجواب ایشان گفت که «الیاس البته اول می‌آید وهمه‌چیز را اصلاح می‌نماید و چگونه درباره پسرانسان مکتوب است که می‌باید زحمت بسیارکشد و حقیر شمرده شود.
13لیکن به شمامی گویم که الیاس هم آمد و با وی آنچه خواستندکردند، چنانچه در حق وی نوشته شده است.»
14پس چون نزد شاگردان خود رسید، جمعی کثیر گرد ایشان دید و بعضی از کاتبان را که باایشان مباحثه می‌کردند.
15در ساعت، تمامی خلق چون او را بدیدند در حیرت افتادند و دوان دوان آمده، او را سلام دادند.
16آنگاه از کاتبان پرسید که «با اینها چه مباحثه دارید؟»
17یکی ازآن میان در جواب گفت: «ای استاد، پسر خود رانزد تو آوردم که روحی گنگ دارد،
18و هر جا که او را بگیرد می‌اندازدش، چنانچه کف برآورده، دندانهایم بهم می‌ساید و خشک می‌گردد. پس شاگردان تو را گفتم که او را بیرون کنند، نتوانستند.»
19او ایشان را جواب داده، گفت: «ای فرقه بی‌ایمان تا کی با شما باشم و تا چه حدمتحمل شما شوم! او را نزد من آورید.»
20پس اورا نزد وی آوردند. چون او را دید، فور آن روح او را مصروع کرد تا بر زمین افتاده، کف برآورد وغلطان شد.
21پس از پدر وی پرسید: «چند وقت است که او را این حالت است؟» گفت: «ازطفولیت.
22و بارها او را در آتش و در آب انداخت تا او را هلاک کند. حال اگر می‌توانی بر ماترحم کرده، ما را مدد فرما.»
23عیسی وی راگفت: «اگر می‌توانی‌ایمان آری، مومن را همه‌چیزممکن است.»
24در ساعت پدر طفل فریادبرآورده، گریه‌کنان گفت: «ایمان می‌آورم‌ای خداوند، بی‌ایمانی مرا امداد فرما.»
25چون عیسی دید که گروهی گرد او به شتاب می‌آیند، روح پلید را نهیب داده، به وی فرمود: «ای روح گنگ و کر من تو را حکم می‌کنم از او در آی ودیگر داخل او مشو!»
26پس صیحه زده و او رابشدت مصروع نموده، بیرون آمد و مانند مرده گشت، چنانکه بسیاری گفتند که فوت شد.
27اما عیسی دستش را گرفته، برخیزانیدش که برپاایستاد.
28و چون به خانه در‌آمد، شاگردانش درخلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم او رابیرون کنیم؟»

Read مرقس 9مرقس 9
Compare مرقس 9:2-28مرقس 9:2-28