9چون این را بدیشان گفت، در جلیل توقف نمود.
10لیکن چون برادرانش برای عید رفته بودند، او نیز آمد، نه آشکار بلکه در خفا.
11اما یهودیان در عید او را جستجو نموده، میگفتند که او کجااست.
12و در میان مردم درباره او همهمه بسیاربود. بعضی میگفتند که مردی نیکو است ودیگران میگفتند نی بلکه گمراهکننده قوم است.
13و لیکن بسبب ترس از یهود، هیچکس درباره اوظاهر حرف نمی زد.
14و چون نصف عید گذشته بود، عیسی به هیکل آمده، تعلیم میداد.
15و یهودیان تعجب نموده، گفتند: «این شخص هرگز تعلیم نیافته، چگونه کتب را میداند؟»
16عیسی در جواب ایشان گفت: «تعلیم من از من نیست، بلکه ازفرستنده من.
17اگر کسی بخواهد اراده او را به عمل آرد، درباره تعلیم خواهد دانست که از خدااست یا آنکه من از خود سخن میرانم.
18هرکه ازخود سخن گوید، جلال خود را طالب بود و اماهرکه طالب جلال فرستنده خود باشد، او صادق است و در او ناراستی نیست.
19آیا موسی تورات را به شما نداده است؟ و حال آنکه کسی از شما نیست که به تورات عمل کند. از برای چه میخواهید مرا به قتل رسانید؟»
20آنگاه همه درجواب گفتند: «تو دیو داری. که اراده دارد تو رابکشد؟»
21عیسی در جواب ایشان گفت: «یک عمل نمودم وهمه شما از آن متعجب شدید.
22موسی ختنه را به شما داد نه آنکه از موسی باشد بلکه از اجداد و در روز سبت مردم را ختنه میکنید.
23پس اگر کسی در روز سبت مختون شود تا شریعت موسی شکسته نشود، چرا بر من خشم میآورید از آن سبب که در روز سبت شخصی را شفای کامل دادم؟
24بحسب ظاهرداوری مکنید بلکه به راستی داوری نمایید.»