6و اوقبول کرده در صدد فرصتی برآمد که اورا درنهانی از مردم به ایشان تسلیم کند.
7اما چون روز فطیر که در آن میبایست فصح را ذبح کنند رسید،
8پطرس و یوحنا را فرستاده، گفت: «بروید و فصح را بجهت ما آماده کنید تابخوریم.»
9به وی گفتند: «در کجا میخواهی مهیا کنیم؟»
10ایشان را گفت: «اینک هنگامی که داخل شهر شوید، شخصی با سبوی آب به شمابرمی خورد. به خانهای که او درآید، از عقب وی بروید،
11و به صاحبخانه گویید، استاد تو را می گوید مهمانخانه کجا است تا در آن فصح را باشاگردان خود بخورم.
12او بالاخانهای بزرگ ومفروش به شما نشان خواهد داد در آنجا مهیاسازید.»
13پس رفته چنانکه به ایشان گفته بودیافتند و فصح را آماده کردند.
14و چون وقت رسید با دوازده رسول بنشست.
15و به ایشان گفت: «اشتیاق بینهایت داشتم که پیش از زحمت دیدنم، این فصح را باشما بخورم.
16زیرا به شما میگویم از این دیگرنمی خورم تا وقتی که در ملکوت خدا تمام شود.»
17پس پیالهای گرفته، شکر نمود و گفت: «این رابگیرید و در میان خود تقسیم کنید.
18زیرا به شما میگویم که تا ملکوت خدا نیاید، از میوه مودیگر نخواهم نوشید.»
19و نان را گرفته، شکرنمود و پاره کرده، به ایشان داد و گفت: «این است جسد من که برای شما داده میشود، این را به یادمن بهجا آرید.»
20و همچنین بعد از شام پیاله راگرفت و گفت: «این پیاله عهد جدید است در خون من که برای شما ریخته میشود.
21لیکن اینک دست آن کسیکه مرا تسلیم میکند با من در سفره است.
22زیرا که پسر انسان برحسب آنچه مقدراست، میرود لیکن وای بر آن کسیکه او را تسلیم کند.»
23آنگاه از یکدیگر شروع کردند به پرسیدن که کدامیک از ایشان باشد که این کار بکند؟
24و در میان ایشان نزاعی نیز افتاد که کدامیک ازایشان بزرگتر میباشد؟
25آنگاه به ایشان گفت: «سلاطین امتها بر ایشان سروری میکنند وحکام خود را ولینعمت میخوانند.
26لیکن شماچنین مباشید، بلکه بزرگتر از شما مثل کوچکترباشد و پیشوا چون خادم.
27زیرا کدامیک بزرگتراست آنکه به غذا نشیند یا آنکه خدمت کند آیانیست آنکه نشسته است؟ لیکن من در میان شماچون خادم هستم.
28و شما کسانی میباشید که در امتحانهای من با من بهسر بردید.