Text copied!
CopyCompare
ترجمه قدیم - لوقا - لوقا 1

لوقا 1:20-63

Help us?
Click on verse(s) to share them!
20و الحال تا این امور واقع نگردد، گنگ شده یارای حرف زدن نخواهی داشت، زیراسخن های مرا که در وقت خود به وقوع خواهدپیوست، باور نکردی.»
21و جماعت منتظر زکریامی بودند و از طول توقف او در قدس متعجب شدند.
22اما چون بیرون آمده نتوانست با ایشان حرف زند، پس فهمیدند که در قدس رویایی دیده است، پس به سوی ایشان اشاره می‌کرد و ساکت ماند.
23و چون ایام خدمت او به اتمام رسید، به خانه خود رفت.
24و بعد از آن روزها، زن او الیصابات حامله شده، مدت پنج ماه خود را پنهان نمود و گفت:
25«به اینطور خداوند به من عمل نمود درروزهایی که مرا منظور داشت، تا ننگ مرا از نظرمردم بردارد.»
26و در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت، فرستاده شد.
27نزد باکره‌ای نامزد مردی مسمی به یوسف از خاندان داود و نام آن باکره مریم بود.
28پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: «سلام برتو‌ای نعمت رسیده، خداوند با توست و تو درمیان زنان مبارک هستی.»
29چون او را دید، ازسخن او مضطرب شده، متفکر شد که این چه نوع تحیت است.
30فرشته بدو گفت: «ای مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته‌ای.
31واینک حامله شده، پسری خواهی زایید و او راعیسی خواهی نامید.
32او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی، مسمی شود، و خداوند خداتخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود.
33واو بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کردو سلطنت او را نهایت نخواهد بود.»
34مریم به فرشته گفت: «این چگونه می‌شود وحال آنکه مردی را نشناخته‌ام؟»
35فرشته درجواب وی گفت: «روح‌القدس بر تو خواهد آمد وقوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند، از آنجهت آن مولود مقدس، پسر خدا خوانده خواهد شد.
36و اینک الیصابات از خویشان تونیز در‌پیری به پسری حامله شده و این ماه ششم است، مر او را که نازاد می‌خواندند.
37زیرا نزدخدا هیچ امری محال نیست.»
38مریم گفت: «اینک کنیز خداوندم. مرا برحسب سخن تو واقع شود.» پس فرشته از نزد او رفت.
39در آن روزها، مریم برخاست و به بلدی ازکوهستان یهودیه بشتاب رفت.
40و به خانه زکریادرآمده، به الیصابات سلام کرد.
41و چون الیصابات سلام مریم را شنید، بچه در رحم او به حرکت آمد و الیصابات به روح‌القدس پر شده،
42به آواز بلند صدا زده گفت: «تو در میان زنان مبارک هستی و مبارک است ثمره رحم تو.
43و ازکجا این به من رسید که مادر خداوند من، به نزد من آید؟
44زیرا اینک چون آواز سلام تو گوش زدمن شد، بچه از خوشی در رحم من به حرکت آمد.
45و خوشابحال او که ایمان آورد، زیرا که آنچه از جانب خداوند به وی گفته شد، به انجام خواهدرسید.»
46پس مریم گفت: «جان من خداوند راتمجید می‌کند،
47و روح من به رهاننده من خدابوجد آمد،
48زیرا بر‌حقارت کنیز خود نظرافکند. زیرا هان از کنون تمامی طبقات مراخوشحال خواهند خواند،
49زیرا آن قادر، به من کارهای عظیم کرده و نام او قدوس است،
50ورحمت او نسلا بعد نسل است. بر آنانی که از او می ترسند.
51به بازوی خود، قدرت را ظاهرفرمود و متکبران را به خیال دل ایشان پراکنده ساخت.
52جباران را از تختها به زیر افکند. وفروتنان را سرافراز گردانید.
53گرسنگان را به چیزهای نیکو سیر فرمود و دولتمندان راتهیدست رد نمود.
54بنده خود اسرائیل را یاری کرد، به یادگاری رحمانیت خویش،
55چنانکه به اجداد ما گفته بود، به ابراهیم و به ذریت او تاابدالاباد.»
56و مریم قریب به سه ماه نزد وی ماند. پس به خانه خود مراجعت کرد.
57اما چون الیصابات را وقت وضع حمل رسید، پسری بزاد.
58و همسایگان و خویشان اوچون شنیدند که خداوند رحمت عظیمی بر وی کرده، با او شادی کردند.
59و واقع شد در روزهشتم چون برای ختنه طفل آمدند، که نام پدرش زکریا را بر او می‌نهادند.
60اما مادرش ملتفت شده، گفت: «نی بلکه به یحیی نامیده می‌شود.»
61به وی گفتند: «از قبیله تو هیچ‌کس این اسم راندارد.»
62پس به پدرش اشاره کردند که «او را چه نام خواهی نهاد؟»
63او تخته‌ای خواسته بنوشت که «نام او یحیی است» و همه متعجب شدند.

Read لوقا 1لوقا 1
Compare لوقا 1:20-63لوقا 1:20-63